پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
مامان پريسامامان پريسا، تا این لحظه: 35 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
بابا رسولبابا رسول، تا این لحظه: 41 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

پارسا دردونه ی مامان و بابایی

پارسا و كلاس هاى جديد

امروز خيلى روز خوبى داشتيم صب پيش خاله رحيمى و خاله شكارى بوديم شما هم پسر گلى بودى يه كم شيطونى كردى ولى در كل آقا بودى .... مامانى مثل هميشه بهت افتخار ميكنه.... از ديروز با هم قرار گذاشتيم كه شما يه عادت بدتو ترك كنى شما هم مث آقا ها قبول كردى راستى آزمايشاى امير مهدى هم همش خوب بوده ولى هنوز خوب شير نميخوره خاله جونى قراره ببره پيش يه دكتر گوارش تا شايد يه كم بهتر شير بخوره و قوى بشه آخه اين چن وقته حسابى ضعيف شده واما كلاس جديد آقا پارسا....... از هفته بعد ايشاله قراره برى كلاس اسب سوارى دو جا رو بهمون معرفى كردن كه يكى از اونا كه روز جمعه ست خيلى دوره ..... اون يكى هم روزاى...
26 شهريور 1393

پارسا و آقاى فتاحى

چن و قتي كه ميريم پيش  آقاى فتاحى....... تو خيلي راضى هستى ما هم چون ميبينيم كه تو اين جورى خوشحال ترى ما هم شاد ميشيم درسته كه مسيرمون دورتر شده ولى به آرامش تو ميارزه تو مسير رفت و برگشت با يكى از دوستات كه اسمش طه  ست ميريم و ميايم چون كه راهمون دوره طه هم با ما مياد ،خيلى با هم دوست شدين اگه يه روزى ما براى يه كار ديگه بريم سمت پاسداران همش سراغ طه رو ميگيرى آخه عارت كردى كه همش با هم بريم... البته بماند كه امروز سر ماشين طه كم مونده بود كه دعواتون بشه.... عزيز دلم .....ولي تقصير تو نبود طه شيطون هم موتور تو رو ميخواست هم ماشين خودشو تو هم ساكت فقط نگاه ميكردي   .... با آقاي فتاحى حساب...
19 شهريور 1393

اين چند وقت كه نبوديم

خيلي وقت بود كه نميتونستم بيام اينجا ..... روزاي سختي رو دارم ميگذرونيم يه مشكل جديد تو زندگيمون پيدا شده....  مهدي(پسر خاله)كوچولو كه الان نزديك سه ماهو نيمشه دوچار يه ويروس شده كه حسابي اذيتش  ميكنه نميزاره رشد كنه نميزاره خوب شير بخوره.... پيش خيلي از دكتراي خوب و متخصص هم رفته براش كلي آزمايش و نوار و سيتي اسكن نوشتن كه انجام داديم خدا رو شكر تا حالا جواب هر كدوم از آزمايش هاش هم كه اومده نرمال بوده ولي هنوز يه چن تايي مونده..... پسر كوچولوي خاله خيلي ضعيف و لاغر شده آخه اين ويروس لعنتي نميزاره كه خوب شير بخوره عزيز خاله اون روز كه ازت خون ميگرفتن و تو تحمل سوزناي دردناك رو نداشتي...
19 شهريور 1393
1